این هفته میخوایم شما رو با مفهوم پوکر فیس ( Poker Face ) آشنا کنیم.مفهوم اصلی پوکر فیس در یک جمله ی کوتاه یعنی اینکه آنچه چهره ات و رفتار فیزیکی جدا از خواسته ی تو به مخاطبت نشون می ده . اونچه تو به زبون نمیاری اما، چهره ات مطرح می کنه. یا حتی بیشتر ، اونچه تو دروغ میگی و چهره ات دروغت رو لو می ده و عکسش رو نمایش می ده.
می دونیم اگر این کلمه رو سرچ کنید تا ۲ صفحه از سرچ گوگل ت,k فقط لینک های مرتبط با خواننده ی مشهور آمریکایی با عینک درشتش لیدی گاگا خواهد بود. اما باور کنید این عبارت و مفهومش خیلی بیشتر از این حرفها می ارزه و میخوایم بهتون بگیم حتی از بابت مادی هم تا حالا خیلی بیشتر از لیدی گاگا و آهنگ و کنسرت هاa پول جابجا کرده ! تو این بلاگ شمارو به طور کامل با این مفهوم آشنا میکنیم.
اما چرا اسمش پوکر فیسه ؟ چون شاید اولین جایی که خیلی واضح تر ازش استفاده شده ، در بازی پوکر باشه. اگر با بازی پوکر آشنایی ندارید خیلی کوتاه معرفیش می کنیم. بازی پوکر یک بازی قمار با ورق پاسور که در بازی، ورق خوب داشتن خیلی لازمه و همین باعث می شه آدمها مدام در حال بلاف زدن در بازی باشن. اگر ورقشون بده سعی کنن طوری جلوه بدن که ورقشون خوبه و بالعکس حتی ورقشون خوبه سعی کنن نشون ندن چه اندازه ورق شون خوبه تا شانس بردشون رو بیشتر کنن. خیلی سخته واقعاً این بازی رو در دو خط معرفی کرد. اما در همین اندازه بدونید برای بلاگ ما کافیه. کافیه یک نگاه به شرکت کننده های حرفه ایشون بندازید. اصولاً یا عینک آفتابی به چشم دارن. یا کلاهی سرشونه که چشماشون رو می پوشونه و یا حتی شالگردن دارن که نبض گردنشون رو بپوشونه ! اینا همشون نشونه هایی هستن که حریف میتونه باهاش دستتون رو بخونه ! حتی در این بازی برای شرکت کننده هاش یک سری حرکات مشخص هست که در طول بازی وقتی در انتظار حرکت حریف هستن، با مهره های ژتون شون انجام میدن تا در ناخودآگاهشون مرتکب حرکت اشتباهی نشن و دستشون لو نره.
پس با این اوصاف اولین برداشت هایی که از پوکر فیس صورت گرفته در این اندازه بوده که کی نسبت به دیگری ورق بهتر و یا بدتری داشته و همین خودش خیلیییییی بیشتر از خواننده ای که ازش صحبت شد پول جابجا کرده. اما پوکر فیس خیلی چیزهای دیگری رو نشون می ده و خیلی جاهای دیگه استفاده میشه. شما میتونید تشخیص بدید کی، کیو دوست داره. از کی یا از چه غذایی بدش میاد. اینکه طرفتون واقعا از اتفاق و یا شنیده ای از ته دل میخنده یا صرفاً حفظ ظاهر می کنه. اینکه طرف مقابل تا چه اندازه عصبانیه ، آیا فقط عصبانیه یا امکان داره بزودی به خودش یا به اطرافیانش آسیب بزنه ؟ و خلاصه اینکه هر حرفی که از طرفی زده می شه می تونید قضاوت کنید که راسته یا دروغه ؟
برای مثال در فرودگاه ها و یا دیگر اماکن عمومی که حفظ امنیت درش خیلی مهمه، اصولاً نیروهای امنیتی از آموزش های کلی چهره شناسی و پوکرفیس بهره مند هستن و ازش استفاده می کنن. به همین جهت پیشنهاد می کنم ، سعی کنید وقتی در فرودگاه هستید، بخصوص فرودگاه های بین المللی ، حتی اگر بدترین پیغام یا خبر رو در موبایلتون می خونید ، خونسردی خودتون رو حفظ کنید، وگرنه شاید باعث شه از تک تک گیت ها با حداکثر و انواع بازرسی های بدنی روبرو بشید. باور کنید بازرسی های بدنی کاملا بر اساس سلیقه ی مأمور روبروتونه. یا از چهره تون خوشش نمیاد. یا متأسفانه از نژادتون خوشش نمیاد و اگر نه حتماً یک استرسی، دلواپسی، ترس و یا خشمی در چهره تون دیده.
ما اینجا قصد داریم چند نمونه برای شما مثال بزنیم تا در کل با این مفهوم بیشتر آشنا شید. کتاب و مقاله در این رابطه زیاده. اما به نظرم خیلی سخت نگیرید. اگر میخواید بیشتر بدونید ، پیشنهاد می کنیم سریال LIE TO ME رو تماشا کنید. هم سرگرم کننده است و هم خوب تا اندازه ای آموزنده. برگردیم به مثال ها . مواردی که براتون کوتاه اشاره می کنیم نشانه های دروغ گفتنه. دروغ گفتن ، در این مفهوم رنگ نداره. دروغ یعنی هر زمانی که شما جدا از بخش حافظه ی خود ، از خلاقیتتون استفاده کنید. اینکه دروغ چه اندازه بزرگ یا کوچیک باشه خیلی در اینکه که شما سامانه ی عصبی خودمختار رو فعال میکنید تاثیری نداره و این سامانه همون سامانه ایه که قراره شما رو به مخاطبتون بفروشه ! پس مواظبش باشید.
دست به گردن و یا پشت سر زدن
دست به دهان زدن ( به خصوص وقتی فرد دو گوشه ی لب را فشار میدهد یعنی خود از کرده ی خود احساس پشیمانی می کند )
دست و یا خارش بینی
اگر فرد نشسته باشد ، شروع به جابجا کردن پاهای خود می کند ، گویی از شرایطی که درش قرار گرفته است راضی نیست.
اگر فرد ایستاده است ، صافتر و کشیده تر می ایستد
پلک زدن فرد کاهش میابد
شانه ی فرد ناخودآگاه جهش و تکان خواهد داشت
و ...
حتی روش های رایج دیگری هم هست که استفاده می شود، البته در بازجویی ، وگرنه در مکالمات روزانه لزومی ندارد شما تا این اندازه فرد رو به چالش بکشید که مطمئن شید دروغ یا راست می شنوید. اینکه برای مثال شما می توانید ابتدا از فرد سؤالی ساده بپرسید که مطمئن هستید برای پاسخگویی به حافظه ی خود رجوع می کند ، مثل اینکه دیشب شام چی خورده؟ فرد برای پاسخ لحظه ای از شما نگاهش را برداشته و به جهتی ( راست یا چپ ) خیره می شود و پاسخ شما را می دهد. شما دریچه ی نگاه و نیمکره ی کاربردی برای حافظه را شناسایی کردید و حالا می توانید از همان مخاطبتان سؤال مدنظرتون رو بپرسید. نگاه به جهت یکسان برابر با راستی و نگاه به خلاف جهت یعنی فرد در پاسخ از حافظه ی خود استفاده ای نداشته است ! آنچه دروغ شاید تلقی شود. هنوز باور ندارید ؟ کاری نداره ، بیاید این آزمایش رو امتحان کنید. از همان دوستی که در رابطه با شام ازش سؤال کردین بخواهید سؤال یکسان دیگری بابت ناهار روز گذشته رو بدون نگاه کردن به جهت خاطره و حافظه به شما پاسخ دهد. یا موفق نمی شود و یا کلللییی زمان می برد.
این موارد در چهره ی شما و اندام شما خلاصه نمی شود و حتی به گام صدای شما هم می رسد. شما از روی صرفاً صدای یک فرد می توانید تشخیص دهید دروغ می گوید و یا نه و جذابیت صدا این است که خیلی اوقات مشخص می کند فرد کدام عبارت را حتی دقیقاً دروغ گفته است.
در آخر این موضوعات همه تئوریست. شاید در بسیاری موارد جواب دهد، اما حتماً مثال نقض هم کم ندارد. به هر جهت خیلی سعی نکنید دروغ های اطرافیانتون رو کشف کنید چون بیشتر از هر کسی خودتون اذیت خواهید شد. چرا که خیلی ها عادت به حداقل اغراق در گفته هاشون دارن و قصدشون شاید صرفاً جذاب کردن آنچه مطرح می کنن برای شما باشه. پس سخت نگیرید و هرگز در زندگی روزمره ازش بهره نبرید !
بگذریم ! همه اینها رو گفتیم که بگیم اونچه در اتاق فرار BLOW YOUR CANDLES از مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب مطرحه اتفاقاً تشخیص دروغ در بازجویی های ۴ مضنون داستانه ! البته شما قرار نیست به این مهارت مسلط باشید و کافیه به تناقض در داده هایی که بدست آوردید و از بازجویی ها می شنوید دقت کنید. فراموش نکنید تمام مضنونین دروغ می گن. شما غیر از دروغ باید تشخیص بدید کدام دروغ مهمتر و گویای معمای قتل پرونده است ! حالا این وسط اگر در صدا و گام صداها هم تونستید مهارتی کسب کنید هم که چه بهتر ! منتظرتون هستیم !
سوژه ای که برای این هفته انتخاب کردیم ، یک سرقته ! یک سرقت هنری و راستش نه فقط یک سرقت که باید گفت مشهورترین سرقت هنری در طول تاریخ ! درسته ! سرقت مونالیزا از موزه ی لوور فرانسه.
امروز میخوایم در راستای سناریوی جدیدمون ، اتاق فرار OCEAN’S SIX در مجموعه اسکیپ کیوب ، که در رابطه با سرقت یک الماس از یک کلکسیونر ایتالیایی است و با ایده گرفتن از سری فیلم های OCEAN’S ELEVEN ساخته شده بنویسیم.
قبل از هر چیز اجازه بدید از این تابلو براتون بگیم.
این تابلو همونطور که میدونید توسط لئوناردو داوینچی نقاشی شده و شاید اسماً این نقاشی ۴ سال زمان برده، اما در واقعیت داوینچی کماکان اعتقادی به پایان کارش نداشته و در آخرین سال زندگیش ۱۵۱۹ کماکان مشغول اصلاح و یا تکمیل این اثر هنریش بوده.
در سال ۱۵۰۳ یک از اشراف زاده های فلورانس در ایتالیا به نام فرانسیسکو بارتولومئو به داوینچی سفارش نقاشی همسر سوم خودش رو ، به نام لیزا آنتونیو ماریا می ده. بعد از ۴ سال آنچه در ظاهر نقاشی پایان یافته ی مونالیزاست رو به فرانسیسکو نشون می ده و جالبیش اینجاست که کار رو اما به اون نمی فروشه ! اگر ایران بود حتماً قضیه ناموسی می شد و همونجا طرف دخل داوینچی رو میاورد. اما به هر جهت داوینچی فلورانس رو ترک میکنه و نقاشی رو با خودش به فرانسه می بره.
در رابطه با اینکه واقعاً چرا نقاشی رو تحویل فرانسیسکو نمیده نظرهای مختلفی وجود داره ،اینکه واقعاً داوینچی معتقد بوده هنوز کارش روی نقاشی تموم نشده و خوب اتفاقاً همونطور که گفتیم در سال ۱۵۱۹ باز روی اون کار می کنه. یا اینکه به نحوی یا عاشق مونالیزا بوده و یا حداقل عاشق آنچه از مونالیزا خلق کرده بوده شده. به هر حال در نهایت این تابلو توسط خود داوینچی در سال ۱۵۱۶ به پادشاه وقت فرانسه فروخته میشه. و بعد ها خیلی تو فرانسه ازین شهر به اون شهر جابجا می شه تا اینکه نهایتاً موزه ی لوور پاریس رو به عنوان خانه ی خودش انتخاب میکنه. آنچه این نقاشی مونالیزا رو از دیگر اثرهای داوینچی متمایز می کنه ، به جهت تکنیک فوق العاده ی سایه روشن نیست که داوینچی در شاهکارش استفاده کرده، اما باور کنید، آنچه شما از این تابلو می دونید و اون رو به عنوان مشهورترین اثر هنری دنیا می شناسید ، هیییچ ربطی به داوینچی و یا هنر داوینچی نداره ! قیمت تابلو هم همینطور ! این همه کارهای دیگه ی هنری در همان دوره ی رنسانس وجود داره که تا همین ۱۰۰ سال پیش بمراتب از مونالیزا گرونتر و با ارزشتر بودن. پس داستان چیه ؟ ما اینجاییم که همین رو براتون بازگو کنیم.
در سال ۱۹۱۱ ، در یک روز دوشنبه، ۲۱ آگوست ، موزه ی لوور با یک فاجعه روبرو می شه ! تابلوی مونالیزا یا در زبان فرانسوی لا ژکوند ( لبخند ژکوند ) سر جای خودش نیست ! همین کافیه تا غرور ملی یک کشور به اسم فرانسه زیر سؤال بره و تماما دنیا اون رو به عنوان بهترین سوژه ی روز روزنامه و رسانه ها انتخاب کنن ! بله ! شهرت این تابلو به همین سرقت بر می گرده و بس ! هر چه بیشتر این پرونده به طول انجامید ، به شهرت این اثر هم افزوده شد. همین ! درست مثل اونچه حالا در هنر روز دنیا و موزه ها خط مشی و الگو قرار گرفته شده و ارزش هنر رو نه خود هنر که داستانش و هرچه رسانه ای شدن داستانش تعیین می کنه. مثال بارزش اثر دختر با بالون از آثار بنکسی که در سال ۲۰۱۸ برای رسانه ای شدن هرچه بیشتر اثر، توسط خود هنرمند در جلوی چشم حضار ریش ریش می شه و نابود می شه ! البته یک کپی از کار بوده. بگذریم ! ما اینجا نیستیم که صنعت هنر رو بازبینی کنیم و نقد کنیم و صرفاً قصد داریم تا این داستان رو برای شما بازگو کنیم.
روزهای دوشنبه ، موزه ی لوور مثل تمام موزه های دیگه برای عموم تعطیل بوده. هرچند اگر تعطیل هم نبود ابداً فکر نکنید که مثل حالا سالانه بیش از ده میلیون بازدید کننده داشته. اون موقع موزه ها به مراتب خلوت تر بودن و به همین جهت از سیستم های امنیتی و نیروهای محافظ خیلی چیپ و غیرحرفه ای برخوردار بودن. طوری که اصولاً نیروهای محافظش رو افراد مستمری بگیر و یا بازنشسته ها تشکیل می دادن و اصولاً بهترین شغل برای چرت زدن بوده. به هر حال اولین بار در ساعت ۸:۳۵ صبح ، مدیر تعمیرات آقای پیکه متوجه میشه که تابلو سر جای خودش نیست. واکنشش چیه ؟ هیچی ... به مسیر خودش ادامه میده. پیش خودش تصور می کنه حتماً برای عکاسی به استودیو برده شده. اما کسی که پیگیر عدم حضور این تابلو می شه ، آقای لوئی برود ، نقاش برجسته ی اون روزها بوده که شهرتش به خاطر کپی از روی کارهای مطرح و برجسته برای توریست ها بوده و از قضا در اون بازه مشغول کپی از روی نقاشی مونالیزا بوده. این آقا که در عدم حضور تابلو کارش پیش نمی رفته ، پیگیر میشه و وقتی نگهبان خواب آلو به زور لوئی به استودیو عکاسی می ره ، تازه دوزاری دوستان می افته که اوه اوه ! چه گلی کاشتن!
از اونجایی که روحیه ی خوب و ریلکسی داشتن ، باز خوشبینانه تصور می کنن که شاید کار هنوز داخل موزه باشه ، پس مشغول گشتن در موزه میشن تا اینکه در راه پله ی بخش خدمات، با قاب و شیشه ی خالی اثر روبرو میشن ! دیگه میتونستن مطمئن باشن که خواب نمیبینن و باید مسئولین بالارتبه تر و پلیس رو در جریان قرار بدن.
دولت و پلیس فرانسه برای این پرونده ، کارآگاه لوئی لوپن رو انتخاب می کنه. مشهورترین کارآگاه نه فقط کشور که جهان ، که به نحوی برای خودش شرلوک هولمز اون دوره بوده. آقای هلمز با وارد عمل شدن هر چند بیش از ۲۴ ساعت دیر به محل سرقت می رسه ، با این حال خیلی زود اسناد و مدارک خوبی رو بدست میاره. اول اینکه با بازپرسی از کارکنان موزه به زمان تقریبی سرقت پی میبره. زمان سرقت چیزی بین ۷:۳۰ تا ۸:۳۵ صبحگاه بوده ، زمانی که برای اولین بار، همان آقای پیکه متوجه عدم حضور تابلو میشه. از طرفی با آنچه یکی از کارکنان بخش تاسیسات مطرح می کنه، همان روز صبح ، فردی رو روی پله های کنار در خروجی، نزدیک به همان جایی که قاب خالی تابلو پیدا شده بوده، با دستگیره ی شکسته ی در می بینه. اما چون در قفل بوده حساسیتی نشون نمی ده و میگذره ! یعنی انقدر نیروها بیخیال بودن ! آنچه در مرحله ی بعد کارآگاه لوپن سراغش میره ، قاب و شیشه ی خالی تابلو بوده. در اون روزگار پزشک قانونی تازه به دست آور اثر انگشت رسیده بود و از اونجایی که لوپن کارآگاه بروزی بوده ، خیلی سریع بر روی قاب به دنبال اثر انگشت می گرده . چرا که این موضوع هنوز رسانه ای نشده بود و هنوز استفاده از دستکش در بین سارقین جا نیوفتاده بود. اتفاقاً خیلی ساده اثر انگشتی روی شیشه پیدا میشه! این یعنی آقای لوپن تا یک قدمی دستگیری مجرم پیشرفته بوده ! در بانک اطلاعاتی پلیس فرانسه ، هفتصد و پنجاه هزار مورد اثر انگشت وجود داشت و در اون روز تنها راه، بازبینی دستی و تک تک موارد بود. آنچه کار رو سخت تر می کرد، این بود که برعکس اثر انگشت روی اسلحه و دیگر آلت های قتاله ، نمی شد گفت اثر انگشتی که روی شیشه رویت شده، دقیقا می تونه مربوط به کدام انگشت باشه و ازین رو هر یک از هفتصد و پنجاه هزار مورد، می بایست برای هر انگشت جداگانه و هر یک ده مرتبه بازبینی و بررسی می شدند ! این می تونست روند پرونده رو خیلی خیلی کند کنه و با توجه به اینکه آبروی فرانسه در میون بود، اصلاً به تنهایی گزینه ی مناسبی نبود. پس لوپن می بایست سعی می کرد به گروه محدودتری برای بررسی اثرهای انگشت می رسید.
آنچه لوپن رو تشویق به محدود کردن این تعداد میکرد، نحوه ی برش دقیق و بی خطایی بود که در قاب خالی و برای جداسازی تابلو انجام شده بود. این ثابت می کرد فرد سارق فردی مسلط و احتمالاً از گروه سارقین ماهر بین المللی آثار هنری باشه. در این بین لوپن یک آزمایش ایده آل رو هم در محل جرم جام داد، تابلویی مشابه رو به ۴ قلاب جایگاه تابلوی مونالیزا آویزون میکنه و از همکاران پلیسش میخواد که تابلو رو از دیوار بردارن. این کار با حضور دو نفر، بیش از ۵ دقیقه زمان میبره ! اما همین کار مشابه رو از یکی از نیروی خود موزه میخواد که انجام بده و تابلو در کسری از ثانیه از دیوار جدا میشه. پس یک دسته ی جدید به گزینه های لوپن اضافه میشه ! نیروهای حال حاضر و یا هر که در گذشته با این موزه همکاری داشته و می تونسته این قلق رو بلد باشه.
در مرحله ی اول از ۲۵۶ کارمند موزه اثر انگشت گرفته می شه و بررسی صورت می گیره. نتیجه کماکان منفیه. گروه دوم گروهیست که با موزه جداگانه ، یا در گذشته همکاری داشته. یکی از این موارد ، کارگاه گوبیر بود که برای موزه قاب با شیشه های محافظ می ساخت. پس از ۵ نیروی این کارگاه خواسته می شه تا برای بازپرسی و گرفتن اثر انگشت به پلیس مراجعه کنن. تمامی اعضای کارگاه پیروی می کنن غیر از یک نفر. وینچنزو پروجیا. این واکنش مشکوک باعث می شه تا کارآگاه لوپن بدون فوت وقت به بررسی سوابق این فرد بپردازه. وینچنزو یک کارگر مهاجر ایتالیاییست که بدون تحصیلات و فقیره و از قضا سابقه ی کیفری هم دو مورد داره. آخریش چاقو کشیدن روی یک روسپی بوده که بخاطرش ۸ روز زندانی هم شده. نتیجه ای که کارآگاه لوپن می گیره اما منفیه ! از دید او این سرقت ابداً وجهه ی مادی نداشته و سارق از دید لوپن می بایست فردی پیشاپیش ثروتمند ، با فرهنگ و از طبقه ی بالای جامعه باشه و نه یک مهاجر بی سواد و بدبخت و کارگری دونپایه.
به هر جهت به خاطر اینکه این پرونده بزرگتر از این حرفهاست و لوپن باید به دولتت فرانسه هم پاسخگو باشه ، نه خودش که یک کارآگاه دونپایه و درخور مضنونش، و برای بازپرسی از وینچنزو به محل سکونتش می فرسته.
کارآگاه وارد یک اتاق با ۱۲ متر مربع مساحت می شه. یک تخت، یک میز و دو صندلی. وینچنزو با حداقل داشته اش، از او پذیرایی می کنه، به سؤالات پیش پا افتاده ی او جوابهای پیش پا افتاده تر می ده ، کارآگاه منزل که چه عرض می شه کرد ، اون دخمه رو یک بازرسی کلی و ساده می کنه و همونطور که ازش انتظار می رفته دست خالی به نزد لوپن بر می گرده.
حالا دو هفته از ماجرا می گذره. افتخار فرانسه خدشه دار شده و کماکان بزرگترین کارآگاه روز دنیا پاسخی برای اینکه چه کسی و چگونه این سرقت رو مرتکب شده نداره. مصاحبه نکردن لوپن با روزنامه ها ، خود بیشتر باعث می شد تا روزنامه ها و رسانه ها از خلاقیت و تخیل خودشون بهره ببرن و این داستان سرقت رو مدام جذابتر ، پیچیده تر و مهیجتر جلوه بدن. و نهایتاً ازونجایی که برداشت می شد مسئولین دولتی و پلیس دستشون به جایی نمی رسه ،روزنامه ها خودشون وارد عمل شدن و برای پیدا کردن این اثر هنری جایزه تعریف کردن. جایزه ای به ارزش پنجاه هزار فرانک! چیزی بیش از یک میلیون پوند امروز !
این جوایز و تیتر روزنامه ها بودن که روز به روز به ارزش این تابلو و منالیزا می افزودن ! برای اینکه باور کنید این تابلو تا قبل از این واقعه این چنین ارزشی نداشت و این اندازه شناخته شده نبود، می شه به تیتر و عکس روزنامه ی واشینگتن پست اشاره کرد که درش از تصویر دیگری به اشتباه به جای منالیزا استفاده شده بود ! فکر کنید ! کسی امروز ندونه منالیزا چه ریختیه ؟! محاله !
به هر حال این پرونده ها برای پلیس و پیشبرد پرونده هم چندان بلا استفاده نبود و این تیتر و جوایز پلیس رو به مضنون جدیدی رسوند ! و اون کسی نیست جز پابلو پیکاسو ! پابلو هم مهاجر بود و هم با تمام آنچه لوپن از سارق در ذهنش تداعی کرده بود همخوانی داشت. از قضا در تفتیش منزل پیکاسو هم دو مجسمه از مجسمه های ایبریایی از متعلقات موزه ی لوور پیدا شد و پیکاسو هم نهایتاً به نقش خود در سرقت این تابلوها اعتراف کرد. او از این مجسمه ها اثری با نام دوشیزگان آوینیون در سال ۱۹۰۷ خلق کرده بود که از اولین آثار هنر مدرن محسوب می شد و از طرفی می شه به یکی از جملات مشهور او اشاره کرد که همواره می گفت : “ هنرمند بد کپی می کنه و هنرمند خوب سرقت ! “ احتمالاً دقیقاً منظورش همین بوده.
به هر حال آنچه اون روزها پلیس به دنبالش بود منالیزا بود و نه مجسمه ها و پیکاسو بعد از چند روز بازداشت نهایتاً آزاد شد.
حالا ماه ها از سرقت گذشته بود ، مردم و روزنامه ها حوصله شان سر رفته بود و سوژه های جدیدتری رو دنبال می کردن. سوژه هایی مثل غرق شدن کشتی تایتانیک در آپریل ۱۹۱۲ دیگه مراتب جذابتر از این آبروریزی فرانسه و پلیس و کارآگاهش بود . پس پرونده هم به حالت تعلیق دراومد. کارآگاه لوپن در ۱۹۱۳ بازنشسته شد و مجبور شد کار حرفه ای خودش رو به تلخترین شکل ممکن رک کنه ! همه تقریباً این زن و این اثر داوینچی رو از خاطر برده بودن که در دسامبر سال ۱۹۱۳ ، یعنی ۲۸ ماه بعد از سرقت ، یک دلال آثار هنری بنام آلفردو جرین ، در فلورانس ایتالیا نامه ای دریافت می کنه. نامه ای به زبان ایتالیایی و مبدأ اما فرانسه. نویسنده ی نامه خودش رو لئونارد وی ( برداشتی از لئوناردو داوینچی ) معرفی می کنه و مدعی می شه تابلوی منالیزا رو در اختیار داره و حاضره با تخفیف و به قیمت پانصدهزار لیر معادل نیم میلیون پوند امروز به آلفردو بفروشه. چرا آلفردو اما ؟ در نامه قید می شه که چون شما ایتالیایی هستید و این اثر باید به خونه خودش برگرده !
آلفردو کمی تأمل می کنه ، چرا که در همین مدت ۳ سال بیش از ۶ نسخه ی قلابی از این تابلو با روشهای مشابه در آمریکا بفروش رفته بوده. اما در نهایت با مدیر نسخه ی ایتالیایی موزه ی لوور اوفیتزی ، آقای جووانی پوجی برای تأیید اصالت کار تماس می گیره و با نویسنده ی نامه برای ۱۷ دسامبر در هتلی در فلورانس قرار ملاقات می گذاره. آنچه آلفردو و همراهش در هتل باهاش روبرو می شن خارج از چیزی بوده که انتظار داشتن. جوانی ژولیده و بخت برگشته و ظاهراً بی استعداد. باید این مشخصات براتون آشنا باشه. نیست ؟ درسته ! این شخصیت لئونارد وی کسی نیست جز وینچنزو پروجیا.
وینچنزو که برعکس آنچه شما انتظار دارید اصلاً آدم زرنگی نبوده خیلی راحت حاضر می شه تابلو رو برای مقایسه ی دقیقتر و تأیید اصالت به آقای رافائل بسپره تا با خود به موزه ی اوفیتزی ببره و در صورت تأیید اصالت مژدگانی برای او به هتل ارسال شه. و همون طور که می تونید پیش بینی کنید چیزی که نهایتاً در اتاقش رو می زنه ، مژدگانی نبوده و پلیس بوده.
بیاید ۲ سال برگردیم عقب ، وقتی که کارآگاه لوپن جای خودش اون کارآگاه کودن رو برای بازپرسی و بازرسی به منزل وینچنزو می فرسته. اتاقی ۱۲ متری که یک تخت داره ، یک میز و دو صندلی و یک تابلو به این قیمت. و چطور کارآگاه خنگ ما اون رو پیدا نکرده ؟ تابلو، زیر یک پارچه ی مخملی، روی میز بوده، همون میزی که روش وینچنزو از کارآگاه پذیرایی می کنه. خنده داره نه؟! ولی بیاید همه چیز رو گردن این کارآگاه بیچاره نندازیم. کارآگاه لوپن کافی بود تا اثر انگشت وینچنزو رو بگیره و با اثر انگشت روی شیشه تطابق بده. یا کافی بود عکسی از اون رو فقط به مسئول تأسیسات موزه نشون بده و بپرسه این همون چهره ایه که روی پله ها. دیده یا نه. و این پرونده می تونست خیلیییی زودتر و بدون رسوایی خودش و کشورش در کمتر از دو هفته بعد از سرقت بسته شه.
جالب اینجاست که این نقاشی طبق خواسته ی وینچنزو به مدت دو هفته در فلورانس ایتالیا به نمایش گذاشته می شه و بعد اما نهایتاً در تاریخ ۴ ژانویه ی ۱۹۱۴ به پاریس و موزه ی لوور بازگردانده می شه.
در آخر حکمی که برای وینچنزو صادر می شه ۱۲ ماه زندانه که جالب اینجاست فقط ۷ ماه اون رو می گذرونه. و این چهره ی بدبخت و بی سواد به چهره ای میهن پرست و قهرمان برای مردم ایتالیا مبدل می شه.
دو نکته ای که در انتها شاید جالب باشه بدونید ، اینه که با وجود اینکه امروزه سالانه نزدیک به ۴ میلیارد دلار ارزش دزدی آثار هنریه و این تجارت بعد از تجارت مواد مخدر و اسلحه ، سومین تجارت سیاه محسوب میشه ، آنچه وینچنزو در اون صبح دوشنبه به تنهایی و خودسرانه انجام داد، کماکان بزرگترین سرقت هنری جهان محسوب می شه و این تابلو، یعنی منالیزا امروزه بیش از دو و نیم میلیارد دلار قیمت داره !
امیدواریم که از خوندن این بلاگ و این داستان لذت برده باشید ، شیطنتتون گل کرده باشه و بخواید مهارت دزدی خودتون و دوستاتون رو محک بزنید. پس پیشنهاد می کنیم حتما اتاق فرار OCEAN’S SIX از مجموعه ی اتاق فرار های اسکیپ کیوب رو تجربه کنید.
اتاق فرار یک بازی ایده آل برای آن دسته از افرادی است که همیشه آرزو داشتند تا به جای نقش اول ویدیو گیم، کتاب یا یک فیلم مورد علاقهشان بودند. این بازی را میتوان به صورت چند نفره انجام داد، شما و دوستانتان در یک اتاق حبس میشوید و باید با حل معما و روبه رو شدن با چالشهای مختلف راه فرار را پیدا کنید. هر اتاق، چندین سناریوی مختلف دارد مثل فرار به عنوان یک جاسوس بینالمللی، گریز از یک خانه جن زده یا حتی فرار از یک مقبره مصری. بازیکنان باید از معماها، راهنمایی ها و سرنخ های موجود در اتاقها استفاده کنند و در زمانی محدود زاه فرار از اتاق را پیدا کنند. در این مقاله به معرفی این بازی و تاثیر آن بر ذهن میپردازیم.
اتاق فرار از کجا شروع شد؟
اولین اتاق فرار مدرن توسط یک انتشارات ژاپنی به نام SCRAP در کیوتو به وجود آمد و به صورت یک بازی 5-6 نفره در یک اتاق انجام شد، اما حالا SCRAP با رویدادهای فرار چند هزار نفره در یک مکان مشترک شناخته میشود. از آن زمان این بازی تبدیل به یک رویداد بینالمللی شده و در بیش از 60 کشور جهان از جمله ایران اجرا میشود.
برخی از مزایای اتاق فرار برای سلامتی ذهن
یادگیری مسائل جدید
پیدا کردن و کشف حقایق جدید و آموزش آن به دیگران در ذات انسان است. در دوره مدرن که سرعت و بازده بالا حرف اول را در جهان میزند، ما از مطالعه کتب قطور فاصله گرفته و فرصت خواندن این مطالب را نداریم. در اتاق فرار ما به صورت مستقیم و محسوس محیط را تجربه کرده و در آن غوطه ور میشویم. محیطی که ما را ترغیب به تعامل فیزیکی با تکنولوژی ها، متون و کدها میکند. یک تجربه تعاملی واقعی که همتا ندارد.
در ادامه ما به مزایای اتاق فرار برای سلامتی می پردازیم.
تحریک حواس
زیبایی اتاق فرار این است که شما مرکز تحرکات هستید. این زمانی است که شما بیشتر از بینایی، لامسه، بویایی و دیگر حواس خود نسبت به محیط استفاده میکنید. زمانی که شما وارد اتاق فرار می شوید، حواستان تحریک میشود، چرا که غریزه بقا در شما فعال شده و با تیم خود شروع به پیدا کردن راه خروج میکنید.
بهینه سازی مهارت های حرکتی
حل کردن پازل ها باعث بهینه سازی مهارت های حرکتی میشوند، که گاهی اوقات به اصطلاح، آن را "هماهنگی دست و چشم" و یا "آگاهی فضایی" نیز خطاب میکنند. همانطور که ما رشد کرده و بزرگتر میشویم، آگاهی ما نیز از دنیای اطراف افزایش پیدا میکند. تعامل و فعالیت های منحصر به فرد این بازی به بهینه سازی مهارت هایی از قبیل تخمین فاصله و واکنش های فیزیکی به موقع کمک میکند. حل پازل ها در دنیای سه بعدی در اتاق فرار موقعیت هایی را فراهم میکنند که فعالیتهای اجتماعی زیادی، توانایی فراهم کردن آن را ندارند.
افزایش توانایی در برقراری ارتباط و تعامل اجتماعی
انسانها به تعامل اجتماعی نیاز دارند و این در غریزه ماست. هنگامی که تحت فشار قرار می گیریم، برای حل چالشها مجبور به تعامل با محیط اطراف می شویم. اتاق فرار هایی مثل اسکیپ کیوب، تیم ها را در شرایطی قرار میدهند که تعامل اجتماعی، برای پیروزی در آنها حیاتی است. از آنجایی که ما در دنیای دیجیتال غوطه ور هستیم، صحبت کردن به صورت رودررو ممکن است روز به روز برای ما کمتر اتفاق بیفتد، اتاقهای فرار، ما را به مشارکت در بحثها و مکالمه با یکدیگر ترغیب میکنند.
افزایش توانایی حافظه
همانطور که همگی می دانیم، با افزایش سن حافظه ما با مشکلاتی روبرو میشود. پازل ها و چالش ها میتوانند یک راه عالی برای تقویت حافظه باشند، چرا که در تعامل با کدها، نمادها و یا زبان همراه هستند، بعضی از اتاق های فرار مثل اتاق فرار اسکیپ کیوب شما را ملزوم به تمرکز و صرف انرژی برای به یاد سپردن برخی اطلاعات و استفاده از آنها در مراحل بعدی بازی میکنند. این تمرین می تواند تاثیر مثبت بسزایی بر روی تقویت حافظه داشته و به ما در زندگی روزمره کمک شایانی کنند.
افزایش آگاهی
از آنجایی که ما در فضایی ناشناخته شروع به اکتشاف می کنیم و از دنیای روزمره خود به صورت موقت فاصله گرفته و در دنیایی جدید مجبور به کسب اطلاعات و استفاده از آنها به صورتی منحصر به فرد برای پیروزی در چالشها میشویم، این امر باعث تقویت توانایی جذب اطلاعات و استفاده موثرتر از آنها میشود.
افزایش حس شادی و رضایت از زندگی
با اطلاعات جدیدی که کسب و به صورت خلاقانه از آن استفاده کردیم، بعد از خروج از اتاق فرار حس رضایت و لذت زیادی خواهیم داشت، هنگامی که در حال حل چالش ها در اسکیپ روم هستیم آدرنالین خون ما افزایش پیدا کرده و هنگام خروج از اتاق حس موفقیت به ما دست خواهد داد.
امروزه در بسیاری از کشور ها از جمله ایران اتاق فرار وجود دارد و مخاطبان زیادی را جذب خود کرده است، مجموعه اسکیپ کیوب با چهار شعبه (توچال، بلوار دماوند، ایران مال، اپال) با هفت اتاق فرار جذاب، در این زمینه جزو تیم های موفق است.
اتاق فرارهای این مجموعه شامل:
اتاق فرار Ocean Six: برگرفته از فیلم های Ocean’s Eleven به مدت زمان 70 دقیقه شما را به چالش میکشد.
اتاق فرارDead End: الگو گرفته از سری بازی های Silent Hill شما را به مدت 90 دقیقه با ترس و دلهره به کشف معماها و حل آنها فرا می خواند
اتاق فرار Los santos: پلیسی و سیاسی و بسیار دشوار به مدت 90 دقیقه هوش شما را زیر ذره بین قرار میدهد.
اتاق فرار Behind The Bars: بر پایه داستانی از جنگ جهانی دوم، شما باید از زندان نازی ها فرار کنید.
اتاق فرار Blow your Candles: در 70 دقیقه باید معمای یک قتل را به سرانجام برسانید.
اتاق فرار Movie Night: براساس اتفاقی واقعی در سال 2012.
اتاق فرار My name is Sydney: مرتبط به سناریوی Dead End تدوین شده و 75 دقیقه مملو از ترس و دلهره.
منبع: مجموعه اتاق فرارهای اسکیپ کیوب
در ادامه معرفی بازیهای ترسناک بذارید از یه بازی که نیمه دوم همین امسال ریلیز شده و به عنوان یکی از ترسناکترین بازی های سال شناخته شده، براتون بگیم. فراموش نکنید اگر در سال ۲۰۲۰ و با وجود تمام اتفاقات ترسناکش بازی ای بیاد و بتونه لقب ترسناکترین رو به خودش اختصاص بده ، حتماً !!! چیز خوفناکی باید باشه ! همونطور که گفتیم، Death Stranding نقاط مشترک زیادی با P.T. داشت، ولی حالا یه بازی جدید ساخته شده که باید گفت فقط شبیه نیست و در واقع داستانش عیناً و کاملا از P.T. الهام گرفته شده. امکان نداره بازی ترسناک Infliction (تحمیل) رو بازی کنید و از همون شروع بازی ، از قسمت منوی بازی حتی یاد P.T. و اتفاقات اون نیوفتید. همین کافیه که از لحظه ای که دسته ی کنسول رو دستتون میگیرید ، یک چراغ رو حداقل روشن بگذارید و روی صندلیتون میخکوب شید.
چند وقت پیش یه بلاگ در مورد یکی از ترسناکترین بازیهای این دهه ینی P.T نوشته بودیم.این بازی از ساختههای آقای کوجیما ست و از سری بازیهای سایلنت هیل، ساخته شرکت کونامی بوده که اولین بار به صورت یه دموی 30 دقیقهای در سال 2014 معرفی شد. بعد از معرفی این بازی، کوجیما به خاطر مسائلی که الان نمی خواهیم بهشون اشاره کنیم، از کمپانی کونامی جدا شد و تشکیلات خودش رو راه اندازی کرد تا در سال 2019 یک بازی شاهکار دیگه رو به اسم Death Stranding روانه بازار کرد که البته نقاط مشترک زیادی با P.T. داشت. شاید اولین و واضح ترین و بارزترین نشانه اش حضور نورمن ریدوس به عنوان نقش اول داستان در هر دو بازی باشه. بگذریم ! قرار نیست بیشتر ازین از P.T صحبت کنیم. اگه دلتون می خواهد ترس این بازی رو، نه از پشت صفحه کامپیوتر، که مستقیم و با پوست و استخوان خودتون تجربه کنین، حتما اتاق فرار DEAD END رو که بازسازی عینی این بازی کامپیوتریه رو تجربه کنید و پشت بندش اتاق فرار My Name Is Sidney رو هم از دست ندید که میتونه برای شما و دوستانتون مکمل خوبی باشه!
این بازی که به صورت اول شخص طراحی شده، طی دو نسخه عرضه شده؛ نسخه اولیه توسط استودیوی مستقل استرالیایی Caustic Reality سال 2018 به بازار اومد. این استودیو خودش هم داستان باحالی داره! کل کارای طراحی بازی و نویسندگی داستان و کلا همه چی به عهده مالک کمپانی، آقای Clinton McCleary انجام میشه!! یه چیزی شبیه اونچه در مجموعه ی اتاق فرارهای اسکیپ کیوب اتفاق می افته و با حداقل نفرات حداکثر خروجی گرفته می شه. بگذریم، خلاصه که اولین نسخه بازی که پابلیش میشه برای pc عرضه میشه و حسابی هم جایزه می بره. اما نسخه ای که جدیدا منتشر شده و اسمش Infliction: Extended Cut و شاید به روزرسانی شدهی همونه... روی تمامی کنسولها قابل بازیه و همینه که باعث می شه خیلی زود بین گیمرها تا این اندازه مطرح بشه!
بریم سراغ داستان بازی! همه این شناخت رو داریم که بازیها و فیلمهای ترسناک باعث می شوند شما به عنوان بیننده یا شرکت کننده یا بازی کننده، بترسید، درسته؟ ولی چیزی در مورد احساس دلهره چی ؟ میدونید؟ بین احساس ترس و دلهره مرز پر رنگ ! اما باریکیه. کارگردانهای معروفی مثل هیچکاک بیشتر روی دلهره مانور میدن... این حس دلهرهست که نهایتاً توی قلب و روحتون نفوذ میکنه و شاید باید گفت از احساس ترس عمیقتر و شدیدتره. مثال واضح ترش ، شما توی فیلم های ترسناک تا نمیدونید با چی طرفید، دلهره دارید و از زمانی که اون موجود خبیث و ترسناک رو میبینید و یا باهاش آشنا می شید، دلهره ی شما تبدیل به ترس می شه. و باید گفت بهترین جنبه بازی Infliction هم همینه که ترس و دلهره رو همگام با هم پیش میبره و حسابی ضربان قلبتون رو بالا پایین می کنه !
اولش اینجوری شروع می شه که شما داخل ماشین هستید و وارد گاراژ یک خونه میشید و بازی به همین سادگی شروع میشه! ماها معمولا انتظار داریم که بازیهای ترسناک یک موسیقی مرموز داشته باشن، ولی اینفلیکشن شما رو توی یه سکوت مطلق غرق میکنه، یه سکوت دلهرهآور، تنها با صدای تیک تاک یک ساعت! یا هر چیز پیشبینی نشده ی دیگه ای. پس یادتون باشه حتما با هدفون بازی رو تجربه کنید . شما باید توی این خونه بزرگ بگردین و سرنخها رو جمع کنید. می پرسید چه سرنخ هایی؟ خب، اولش داستان گنگه و شما نمیدونید چه خبره، ولی هرچی در بازی پیش میرید توجهتون بیشتر به عکسهای روی دیوار که یک خانواده خوشحال و خوشبخت رو نشون میده جلب میشه و نهایتا از بین همین خاطرات شیرین گناهان گذشتهتون رو کشف، و راهی به سمت رستگاری پیدا میکنید. اوه، راستی یک روح خبیث هم توی خونه همراهتونه و بعضی وقتا یهو توی صورتتون سبز میشه! تنها راه نجاتتون توی این مواقع اینه که زیر تخت، توی کمد، یا هرجایی که دم دستتونه قایم بشید تا روح گوگولیمون تشریفشون رو ببرن.
بازی معما محوره و سرنخها و وسایلی که به مرور پیدا میکنید توی حل معماها کمکتون میکنن. در طول بازی شما با حل معماها، گوش دادن به صداها، و مدارک و شواهدی که پیدا میکنید کم کم متوجه می شوید که چی شده که سر از این خونه درآوردید و ما هم قرار نیست بیشتر از این بازی رو براتون اسپویل کنیم. پس در اولین فرصت ، یک شبی که فرداش کاری ندارید ( شاید همین دوران قرنطینه بهترین زمان باشه ) ، حداقل ۳ ساعتتون رو خالی کنید ، یک ذره خوراکی های شیرین رو کنارتون داشته باشید ، اگر جراتش رو دارید چراغها رو خاموش کنید ، هدفون رو لحاظ کنید و در آخر دکمه ی استارت رو فشار بدید ! شب خوبی رو براتون آرزو می کنیم ! یوهاها : )))
منبع: مجموعه اتاق فرارهای اسکیپ کیوب
کسی که ما داریم ازش صحبت می کنیم اسم کاملش هست جیمز ایگال هولمز ، متولد ۱۳ دسامبر ۱۹۸۷ ، که در واقع می شه ۲۲ آذر ۱۳۶۶ . اون در حال حاضر ۳۲ سالشه و نزدیک به ۸ ساله که در زندان به سر می بره و مابقی عمرش رو هم قراره همونجا بگذرونه. شک دارید ؟ پس لازمه بدونید حکمی که براش صادر شده ، شامل ۱۲ مرتبه حبس ابد و ۳۳۱۸ سال حبس اضافه بدون شانس بخششه. یعنی راحتتون کنم ، امام زمان و عیسی مسیح هم بیان و برن و دوباره بیان ، این دوستمون هنوز همونجاست. اما چرا ؟!
این آقا تا قبل ازینکه این حکم براش صادر شه ، هیچ سابقه ی کیفری ای نداشته و تنها خلافی که مرتکب شده بوده ، سرعت غیر مجاز در اکتبر سال ۲۰۱۱ بوده که بنده خدا جریمه اش رو هم داده بوده. اما چیزی که سرنوشت جیمز رو رقم می زنه ، حماقتیه که در شب ۲۰ ژوئیه ی ۲۰۱۲ مرتکب می شه ! جو سری فیلم های DC و شخصیت جوکر می گیرتش و در شب اکران فیلم Dark Knight Rises همه ی اون کسایی که از قضا مثل خودش عشق داستان های DC و فیلم های کریستوفر نولان بودن و برای شب اول اکران فیلم به سینمای شهرشون در آورورا ( دنور) ، ایالت کلرادو آمریکا رفته بودن رو به گلوله می بنده !
جیمز سعی می کنه هنر رو چاشنی کارش کنه ، پس اول با دو تا گاز اشک آور کار رو شروع می کنه و بعد با شلیک ۷۶ گلوله ۱۲ نفر رو می کشه و ۷۰ نفر رو زخمی می کنه ! خیلی جاها یه تیر و دو نشون زده ! در این حد که ۳ تا از گلوله هاش دیواره ی سالن سینما رو سوراخ کرده و ۳ نفر دیگه رو که در سالن کناری مشغول تماشای همین فیلم بودن رو زخمی می کنه ! سالن کناری واقعا آدمای خوش شانسی بودن !!! حتی همین ۳ نفرشون !
جیمز با خودش ۳ تا اسلحه گرم داشته ! جدا از گازهای اشکاور و سلاح های سردی که داشته ، ۶ گلوله با شات گان می زنه ، ۶۵ تا با تفنگ نیمه اتوماتیکش می زنه و ۵ تای آخر رو هم با کلت کالیبر ۴۰ ! معلومه به بازی های کامپیوتری مسلط بوده و وقتش رو با ریلود کردن نمی کشته ! تفنگ رو سریع عوض می کرده !
حالا سؤالی که براتون پیش میاد حتما اینه که چجوری اینارو با خودش برده تو ؟!!! با یک شلوار ۶ جیب !!! همین ! باورتون نمی شه ؟ که این سایز اسلحه ها و ماسک توش جا شه ؟ تابلو نمی شه آخه ؟ خوب گویا نمی شه ! توی بازی اتاق فرارMOVIE NIGHT از همین مجموعه ی اسکیپ کیوب که به بازسازی شب سانحه پرداخته ، در ابتدای بازی می تونید از تلویزیون سالن که تصویر دوربین های مداربسته ی لابی سینما رو نشون می دن ، جیمز جوون ۲۴ ساله رو ببینید که با یک شلوار گشاد ۶ جیب وارد می شه ، بلیطش رو نشون می ده و دوباره از کادر دوربین خارج می شه ! اگر شما تو لباس و شلوارش چیز تابلو یا مشکوکی دیدید، به ما هم نشون بدید !
خلاصه بهتون بگم که به هیچ کس رحم نمی کنه و سالن رو با خون یکی می کنه و به اعتقاد خودش انتقام کوچیکی از جوکر رو می گیره و خیلی ریلکس از در پشتی سینما خارج می شه و خوشبختانه در حین سوار شدن کنار ماشینش دستگیر می شه ! البته مقاومتی هم نمی کنه. جالبه بدونید پیشاپیش توی آپارتمانش کلی تله های انفجاری کار گذاشته بوده و یه جورایی منتظر دستگیر شدن و تفتیش منزلش بوده .
پیامد این داستان هم در دنیای سینما جالب و بامزه است ! بعد از سانحه ی تیر اندازی شب سینمای آورورا در فیلم Dark Knight Rises ، اکران فیلم Gangster Squad که همزمان با فیلم بتمن بوده نزدیک به یکسال به تعویق می افته و در سال ۲۰۱۳ اکران می شه. چرا ؟! چون توی فیلم صحنه ای هست که بازیگر یه مشت بیننده رو به رگبار می بنده. و امکان داره باز باعث شه بیننده های فیلم بتمن جونشون به خظر بیافته. هرچند هر دو فیلم توزیع کننده اش وارنر برادرز بوده. اما بی انصافیه !
این هارو ولش کنید. هرچی گفتیم از قبل بود. امروز این دوست ۳۲ ساله ی ما در چه حاله ؟ این آقا در حال حاضر به یک چهره برای جوکر تبدیل شده ، و اتفاقا خیلی شبیه به جوکر داره حبسش رو می گذرونه. تا شاید یه روزی کسی چه می دونه ، یکی جای بتمن هم اومد و خودش باعث و بانی فرار کردن این آقای هولمز شد. جالبترش اینکه این داستان به شخصیت جوکر خلاصه نمی شه و خیلیییییی ها دارن سر و دست میشکنن که جای هارلی کویین رو بگیرن !!! این آقای هولمز کلی طرفدار داره و کلی نامه های عاشقت شوم که اکثرش رو یه مشت دختر خول و چل با توهم هارلی کویین شامل می شن ! این دوستان گویا برای اینکه بیشتر به چشم جیمز جوون تنها و معذب بیان ، براش از خودشون عکس هم می فرستن که این عکسها همشون توی سلول جیمز به دیوار نصب شدن.
و اما در آخر نتیجه گیری ! سری ۳ گانه ی بتمن ساخت کریستوفر نولان رو حتما ببینید. پیش ما در اتاق فرار اسکیپ کیوب ، حتما سناریوی Movie Night رو تجربه کنید. بعد بشینید فیلم جوکر رو هم به کارگردانی تاد فیلیپس ببینید. و با خودتون یکبار مرور کنید.
اگر شخصیت جوکر در فیلم نولان همچین خروجی وحشتناکی داشته ، حتما این فیلم و این شخصیت جوکر در فیلم تاد هم تأثیر کمتری نخواهد داشت. پس دوستانه می گیم فیلم بعدی از سری فیلم های بتمن کمپانی وارنر. برادرز رو حتما از خونه ببینید ! ریلکس و مطمٍئن .